شيدان وثيق

 

نا رویداد سفر پاريسی خاتمی

 

بعضي سفر‌هاي ديپلماتيك در تاريخ به ثبت مي‌رسند. از آن­ها به عنوان روي­داد ياد مي‌كنند. نه كه تاريخ‌سازند بلكه از اين رو كه در خاطره­ي سياسي حك مي‌شوند. هم‌چون حادثه‌اي فراموش‏نشدني‌: يك پيام سمبليك، يك موضع سمبليك، يك اقدام سمبليك. از طرف ميهمان، از جانب ميزبان يا از سوي خيابان. اما سفر خاتمي به فرانسه از اين گونه سفر‌ها نبود. بي‌بو و بي‌خاصيت بود. روزمرگي ديپلماتيك بود. تكراري بود. ملال‌آور بود. ناروي­داد بود. تقريباً هيچ بود.

خاتمي دعوت شده‌ بود و خود را دعوت كرده بود تا با نزديك شدن نبرد انتخاباتي ميان دو جناح حاكم براي تصرف مجلس‏ شوراي اسلامي در ايران، هم وجهه‌اي بين‌الملي براي خود كسب كند و هم در اجلاس‏ سالانه­ي يونسكو در پاريس‏ پيام "مهم" مورد علاقه خود را به گوش‏ جهانيان رساند. در ضمن، به بهانه­ي دعوت مؤسسه­ي فرهنگي بين‌الملل و حضورش‏ در پايتخت فرانسه، او مي‌توانست با شيراك و ژوسپن «ملاقاتي از نوع سوم» داشته باشد تا مقيد به رعايت پروتوكول بسيار رسمي فرانسوي‌ها يعني شركت در ضيافت شامي كه به افتخار ميهمان "آب حيات" مي‌نوشند، نگردد. يك بار در گذشته برنامه­ي سفر او به خاطر "خون [حرام] مسيح" عقيم ماند و بيش‏ از آن ديگر نه فرانسوي‌ها و نه خاتمي مايل به تعويق انداختن اين "سفر تاريخي" بودند. به اين ترتيب، اجلاسيه­ي يونسكو فرصتي به دست مي‌داد تا هم مدعيان «ميهن حقوق بشر» از قافله­ي دول اروپايي در بسط روابط خود با ايران و در پشتيباني از "جناح اصلاح‌طلب و پراگماتيست" آن وا‌پس نمانند و هم رييس «جمهوري دين سالار»!؟؟ ايران، با كسب اعتبار در خارج، موقعيت متزلزل خود را در داخل در برابر جناح تمامت­خواه تقويت كند.‌‌‌

 

رواداري! خوب است، اما شرم و حيا بهتر است!

 

خاتمي در اجلاس‏ يونسكو از بردباري tolerance به عنوان "يكي از پيش‏شرط‌هاي گفت­وگوي تمدن‌ها" سخن راند و به غربي‌ها درس‏ رواداري، گفت‌و‌گو و تعاون داد:‌

"يكي از پيش‏شرط‌هاي گفت‌و‌گوي تمدن‌ها رواداري است. مدارا گرچه مفهومي است كه براي تحقق مراحل ابتدايي گفت‌و‌گو ضروري است، اما بايد توجه كنيم كه ميان بردباري منفي كه پيشنهاد دوره­ي مدرن است و تعاون مثبت كه پيشنهاد مذاهب و حكمت‌هاي شرقي است، فاصله‌اي بس‏ عظيم وجود دارد. گفت‌و‌گو اگر بخواهد به عنوان سرفصلي (پاراديگمي) تازه در جهان مطرح شود بايد مبناي خود را از مرحله­ي بردباري منفي به مرحله­ي تعاون مشترك تعالي بخشد."

در باب رواداري، البته غربي‌ها پاك و منزه نيستند. با اين كه امروز در «دمكراسي‌هاي واقعاً موجود»، رواداري جزيي تفكيك‌ناپذير از فرهنگ اجتماعي و سياسي غربيان شده است، اما كيست كه نداند در همين سده‌اي كه رو به پايان مي‌رود، غربي‌ها باني دو جنگ جهاني خانمان برانداز، ده‌ها تجاوز نظامي در اقصا نقاط گيتي و حمايت از صد‌ها رژيم‌ ديكتاتوري بوده‌اند كه دو نمونه­ي برجسته­ي آن پينوشه و ديكتاتور سابق ايران مي‌باشند. اما با علم به اين واقعيت، پيش‏ رفتن تا آن جا كه درس‏ گفت‌و‌گو، رواداري و تعاون به غربي‌ها داده شود، گامي است كه برداشتن آن به ويژه از جانب آقاي خاتمي بسيار بعيد مي‌نمود. چه ايشان در دانشگاه علامه طباطبايي قاعدتاً بايد خوب فرا گرفته باشند و به شاگردان خود قاعدتاً بايد خوب فرا داده باشند كه "سياست" در اصل بنا به تعريف اساتيد مورد قبول‌شان، افلاطون و ارسطو، شرم و احتياط و خويشتن‌داري است. حال پرسش‏ اين است كه با اين همه جناياتي كه حاكميت مذهب در ايران طي بيست سال حياتش‏ مرتكب شده است، با به سخريه‌گرفتن ابتدايي­ترين حقوق و آزادي‌هاي مدني و بشري، با حبس‏ و شكنجه و اعدام هزاران انسان به جرم دگرانديشي، با ناپديد كردن و تكه تكه كردن ده‌ها روشنفكر و نويسنده و مخالف سياسي و عقيدتي، با تقسيم اجتماعي- مكتبي جامعه­ي ايران به "شهروندان" خودي و "بيگانگان" غير‌خودي و حتا با زير پا گذاردن همين سياست تبعيض‏ اجتماعي و رحم نكردن به همان "خودي"ها... باري با اين همه فجايع و كينه‌توزي نسبت به امر گفت‌و‌گو، رواداري، بردباري و تعاون، از جانب كسي كه به هر تقدير رييس‏ جمهور كنوني چونان نظامي است و همواره نيز از آن دفاع کرده است، كمي "سياست" كردن انتظار مي‌رفت. كمي شرم و حيا و خويشتن‌داري حكم مي‌كرد كه ايشان حداقل در زمينه­ي مبحث رواداري، گفت و‌گو و تعاون كه لازمه­شان در درجه­ي اول احترام متقابل و پذيرش‏ ديگري است، به جاي زبان تكبر و تكلف... تواضع و فروتني را اختيار مي‌كردند. آخر چگونه مي‌توان به خود اجازه داد رواداري منفي غربي‌ها را به نام بي‌نام و نشان، موهوم و استعلايي "تعاون مثبت مذهب و حكمت شرق" مورد سرزنش‏ ‌قرار داد و در عين حال، در آستانه­ي قرن بيست و‌يكم، رييس‏ حكومت كشوري بود كه در آن، چند روز قبل از سفر رييس‏ جمهورش‏ به فرانسه، زني را سنگسار مي‌كنند و اين در زماني است كه نزديك به دو هزار سال پيش‏، پيغمبر همين غربي‌ها، در پرخاش‏ به عوامي كه سنگ به سوي مريم روسپي بلند كرده بودند، بانگ برآورد "آن كس‏ كه گناهي نكرده، اولين سنگ را پرتاب كند!".

 

"هياهوي" امنيتي و... سايه‌افكني دينوزور

 

فرانسوي‌ها ضرب‌المثلي جالب دارند. مي‌گويند‌:‌"امنيت زياد از حد مي‌كشد". شما سه چيز را با هم جمع بزنيد: يكي، وزارت داخله كه كارش‏ در همه جا حفظ امنيت است، دوم، شخص‏ آقاي وزير داخله يعني ژان پيِر شونمان كه «امنيت»پرستي بيمار‌گونه‌اش‏ در دولت تكثرگراي چپ اين كشور زبان زد همگان شده است، به طوري كه، هنگام ورود خاتمي، در مقر قانوني و شناخته‌شده­ي مجاهدين در حومه پاريس‏ به سراغ تروريست‌هاي اعزامي از عراق و كلاشينكف مي‌رود(؟؟) و سرانجام سوم، هيئت ايراني تدارك سفر خاتمي كه در طول اين مدت تمام هم و غم‌ خود را صرف "حراست از امنيت سياسي" آقاي رييس‏ جمهور مي‌كرد تا مبادا خداي ناكرده حتا يك گوجه‌فرنگي گنديده به گوشه‌اي از گلگير ماشين آقا اصابت كند. نتيجه اين جمع زدن آن شد كه ديديم: ملايي در قرنطينه!

سخنراني در يونسكو، به خاطر مسايل امنيتي، در روز اصلي و افتتاحي انجام نپذيرفت. فرداي آن روز، در شرايطي كه محيط اطراف يونسكو، مترو‌ها، خيابان‌ها... در اشغال نيروهاي پليس‏ فرانسه بود، خاتمي، در برابر تعدادي از نمايندگان كشور‌هاي مختلف و يا عمدتاً در برابر كارمندان اين مؤسسه (چون رسانه‌هاي عمومي هيچ گاه گزارشي‏ دقيق و موثق از درون اين جلسه­ي تقريباً سري پخش‏ نكردند)، درس‏ اخلاقش‏ را قرائت مي‌كند.

گل‌گذاردن بر مزار ژان ژاك روسو و ماري كوري در پانتئون، با اين كه به هر حال جنبه‌اي سمبليك دارد و خاتمي را از ديگر ملاهاي حاكم و بي‌مايه­ي جمهوري اسلامي متمايز مي‌سازد، در خفا و با كمترين انعكاسي در خارج و در رسانه‌هاي گروهي برگزار گرديد. گويا در ميان همراهان تعدادي از روشنفكران فرانسوي حضور داشتند كه براي ما هرگز معلوم نشد اين افراد چه كساني بودند. مصاحبه روز آخر با خبرنگاران دست‌چين شده نيز بر همين روال گذشت.

ديدار چند دقيقه‌اي با نخست وزير فرانسه كه عازم خارج بود، به دليل تأخير در فرود هواپيماي خاتمي، مذاكرات يك ساعته با شيراك و سرانجام ملاقات با صاحبان سرمايه و صنايع فرانسه، در شرايطي كه از يك سو، سرمايه‌داران، در درجه­ي اول از خاتمي، قول تضمين امنيت قانوني در ايران را براي سرمايه‌هاي خود مي‌طلبند و از سوي ديگر، خاتمي، در درجه­ي اول، نه مي‌تواند و نه قادر است چنين قولي را اجابت كند... همه­ي اين مراسم از حد فرماليته‌، كلي‌گويي، هيچ نداشتن براي گفتن و روتين ديپلماتيك، فراتر نرفتند. موافقت‌نامه‌اي امضا نشد. هر آن چه كه اعلام گرديد، چون قول خريد چند ارباس‏، توتال و... از مدت­ها پيش‏ در دستور مذاكره ميان طرفين قرار گرفته بود و قرارداد‌هايي جديد نبودند.

در واقع خاتمي زماني به پاريس‏ آمد كه ديكتاتور چين فرانسه را ترك مي‌كرد. سفر جنجال آفرين اين "‌ميهمان عاليقدر"، دعوت او به قصر خصوصي شيراك و رقص‏ مضحك اين آخرين دينوزور‌ توتاليتاريسم با بانوي اول فرانسه و ديگر خوش‏ خدمتي‌هاي رايگان و مسخره­ي رييس‏ جمهور اين كشور، چونان مخالفت و انزجاري در افكار عمومي برانگيخت كه فرانسوي‌ها و رسانه‌ها به حق هنگام سر رسيدن رييس‏ جمهور يك رژيم استبدادي ديگر، از ته دل فرياد بر‌آوردند‌: "‌يكي باز قابل تحمل است! اما دو تا پشت سر هم، چه خسران بزرگي!"

به هر ترتيب، سفر خاتمي قرباني امنيت‌زدگي داغ­تر از آش‏ ميزبان و ميهمان شد. با اين همه، در يكي از آن روزها، گوجه‌فرنگي گنديده‌اي به گوشه‌اي از تحتاني‌ترين قسمت گلگير راست جلوي اتوموبيل خاتمي اصابت كرد!!!    

 

انصار رجوي و... در فراق گذشته ماندگان چپ سنتي

 

واكنش‏ از سوي خيابان، و از دو طيف، به همان اندازه ملالت‌انگيز بود كه خود سفر. با اين كه پليس‏ فرانسه، در صبحگاه روز ورود خاتمي، تعدادي از اعضاي سازمان مجاهدين در پاريس‏ را براي مدتي كوتاه توقيف مي‌كند و در مرز‌هاي زميني و فرودگاه‌ها از ورود مخالفان جمهوري اسلامي به خاك فرانسه ممانعت به عمل مي‌آورد، بين 1200 تا 2000 نفر از انصار اين سكت [بزرگ نسبت به سكت‌هاي ديگر]، اكثراً از خارج و از طرق مختلف و با برنامه‌ريزي و سازماندهي و لوژيستيك مخصوص‏ سازمان‌هاي فاشيستي- استاليني- توتاليتر، در محوطه­ي تروكادروي پاريس‏ جمع مي‌شوند و به ويژه بر عليه خاتمي كه بيش‏ از هر ملاي ديگري در حكومت مي‌تواند نان آن­ها را آجر كند، شعار مرگ و نابود باد سرمي‌دهند. صداي آن­ها فرياد مخالفان و مبارزان آزادي‌خواه جمهوري اسلامي نبود و نيست. عربده­ي مخاصميني است از همان نوع، از همان ‌قماش‏، از همان تفكر و عمل، از همان پيكر، از ‌همان ساختار و از همان جوهر و گوهر!

در نزديكي آن­ها، اما با كمي فاصله، صدايي ديگر، صدايي حقير، به سختي به گوش‏ مي‌رسيد. صداي عطيق، متحجر، بسيط، يك‌مجهولي، تك‌بعدي و بي‌مايه­ي آن تتمه­ي چپ سنتي كه در مورد برخي، در فراق اردوگاه و استالينيسم، در مورد برخي ديگر در فراق قرن هيجدهم و شايد حداكثر كمي جلوتر ولي نه بيشتر، دهه­ي اول اول و دوم قرن بيستم، و يا در مورد برخي ديگر در فراق "فداكاران‌ پيشتاز" و "راه‌هاي ظفرنمون"... همواره با مردگان خود مي‌زييند، با مردگان خود "‌مي‌انديشند" و با مردگان خود خواب مي‌بينند.

 

شرط‌بندي سبز‌ها... و تجمع فراگير

       

سبزهاي فرانسه، به ابتكار عده‌اي از فعالان راديكال و طرفدار "جهان سومي"اش‏، دست به يك شرط‌بندي پر مخاطره زدند. آن­ها، در دفاع از 4 دانشجو و يهوديان ايراني محكوم به اعدام و سپس‏، به مناسبت سفر خاتمي، در اعتراض‏ به نقض‏ حقوق بشر در ايران، اقدام به تشكيل تجمعي فراگير مي‌كنند. جمعي كه شايد براي نخستين بار در بيست سال اخير در فرانسه از سازمان­هاي چپ، سنديكاها، اتحاديه‌هاي دانشجويي، كميته­ي دفاع از يهوديان، نهادهاي بشردوستانه­ي فرانسوي چون مؤسسه­ي "خانم ميتران"... به علاوه­ي اپوزيسيون ايراني در پاريس‏ در جميع طيف‌هاي آن، تشكيل مي‌گرديد. بدون ترديد، تلاش‏ آن­ها قابل ارج بود. وليكن با توجه به وضع اسف‌انگيز اپوزيسيون ايران در خارج، ناممكن بود. اما با اين همه، شرط‌بندي "قابل بازي" بود و ما نيز با اين فلسفه به پيشواز آن رفتيم.

مشكل اصلي اما، از سازمان­هاي فرانسوي نبود. با اين كه آن­ها عموماً در اين نوع تظاهرات- دور- از- مسايل- خودي، به ارسال نماينده يا نمايندگاني بسنده مي‌كنند. در حقيقت، كارشكني و خرابكاري از سوي برخي گروه‌هاي ايراني بود.

استالينيست‌ها، به لطف مماشات دو گروه‌ ديگر چپ سنتي و زيرمجموعه­ي به اصطلاح دمكراتيك‌شان و چند فرد غير‌مسئول ديگر، از يك سو در جلسات كميته­ي فرانسوي- ايراني با هدف "افشاگري" شركت مي‌كردند و از سوي ديگر و همزمان، در خارج، عليه سبز‌ها اعلاميه مي‌دادند و آن­ها را به عنوان "نمايندگان امپرياليسم فرانسه" كه جسارت كرده‌ بودند و طرفداران ايراني مارشال پتن، "پتنيست‌ها"، و "همكاران فاشيسم" را گرد هم آورده بودند(؟؟؟)، محكوم مي‌كردند. به اين‌سان، اينان، پس‏ از تقلاهاي فراوان و ناكام و خسته‌كننده، تجمع را ترك و در جاي ديگري اعلام تحصن مي‌كنند.

مشكل اصلي چپ‌ سنتي كه اكثراً فاقد تجربه­ي مبارزه­ي دمكراتيك در خارج از كشور است، ناشي از جهالتش‏ نسبت به ويژگي و خصوصيات كار دمكراتيك مي‌باشد. و به طور مشخص‏، محصول ناتواني ذهني‌ اينان در تشخيص‏ تمايز اساسي ميان فعاليت عام دمكراتيك و مستقل و فراگير و فعاليت خاص‏ سازماني‌- سياسي- عقيدتي است. در نتيجه ما با اين پديده­ي شترمرغ‌پلنگي و مسخره‌ روبه­رو مي‌شويم كه اينان از يك سو زيرمجموعه‌هايي به نام انجمن‌هاي "دمكراتيك" مي‌سازند و از سوي ديگر آن­ها را در اعلاميه‌ها و تظاهرات با خود هم­سو، هم­ساز و هم­داستان مي‌كنند...

مشكل كار تجمع، البته در جايي ديگر نيز بود. در تعيين شعارها و بيانه‌اي كه هم قابل قبول براي همه باشد و هم درخور تظاهرات به مناسبت سفر رييس‏ جمهوري باشد كه، صرف‌نظر از موقعيت ظريف كنوني‌اش‏ در برابر جناح انحصارطلب، نماينده­ي رسمي نظامي است كه مرتكب اين همه جنايات شده است. و در اين جا، اختلاف با راست سنتي و "خاتمي‌گراياني"‌ بود كه بر حداقل حداقل‌ها پافشاري مي‌كردند و در نتيجه در پي تظاهراتي بي­بو و بدون خاصيت و آزار بودند.

با اين همه، در عصر روز پنجشنبه 28 اكتبر، در چند متري سفارت ايران در پاريس‏، در ميدان اينا، و به دور از دو تظاهرات ديگر، فرياد سوم، فريادي ديگر نيز طنين انداخت. هر چند كه خفيف بود. اما اين صدا مختلط (فرانسوي- ايراني) بود. سكتاريستي نبود. فراگير بود. صدا براي لغو مجازات اعدام بود. صدا براي محكوم كردن سركوب و اختناق بود. صدا براي اعتراض‏ به نقض‏ حقوق بشر در ايران بود. صدا براي آزادي همه­ي زندانيان سياسي در بند بود. صدا براي براي آزادي و دمكراسي در ايران بود...

- ...در تاريخ 27 اكتبر 1999، يك ملاي پارسي وارد پاريس‏ شد. منتسكيو، سال‌ها‌ پيش‏ از آن، چشم از جهان فرو‌بسته بود. سه روز بعد، ملا به كشورش‏ باز‌گشت. حادثه‌اي رخ نداد. ملا حرفي براي گفتن نداشت. ميزبان چيزي براي عرضه نداشت. خيابان آوايي براي اعتراض‏ نداشت...